
اسرار ویلای گل سرخ در رامسر
فدایی بی آن که پاسخی به حرف من بدهد بقایای صبحانه را جمع کرد و ما
را تنها گذاشت . کاووس که رفتن او را نظاره می کرد به سمت من برگشت و گفت
:
- غیر از وفاداریش ، این کم حرفی ، یکی از صفت هاییه که من در اون خیلی می پسندم
- امروز میشه ادامه سرگذشت شما رو شنید ؟
- البته ، چرا که نه ؟
در همین لحظه فدایی دوباره به تالار اصلی برگشت و گفت :
- قربان سرگرد نادری تشریف آوردن ، یک پلیس دیگه هم با ایشون هست
کاووس با بی میلی گفت :
- راهنمایی شون کن همین جا ، شاید برای تحقیق درباره سگ ها اومدن
فدایی
، سرگرد نادری و گروهبان همراهش را به تالار اصلی راهنمایی کرد و به
آشپزخانه رفت . کاووس و من از جا بلند شدیم و به سمت آنها رفتیم . وقتی
سلام و تعارف ها تمام شد و فدایی فنجان های چای را روی میز گذاشت و رفت ،
سرگرد نادری گفت :
- برای دیدن محل تیراندازی به سگ ها و تکمیل گزارش اومدیم
کاووس انگار چیزی را که سرگرد نادری گفته بود اصلا نشنید و جواب داد :
- فشنگ ها از چه جور اسلحه ای شلیک شدن
سرگرد که گویی منتظر شنیدن این سوال بود جواب داد :
- یک
جور تفنگ دور برد و خیلی دقیق که توی ایران وجود نداره و باعث تعجب همه
بچه های بخش اسلحه شناسی اداره آگاهی شده . تیر انداز یا خارجیه ، یا اونور
آب آموزش دیده
کاووس بدون آن که تغییری در چهره اش دیده شود گفت :
- برای کشتن چهارتا سگ ؟
سرگرد خنده کوتاهی کرد و جواب داد :
ادامه