رامسرنیوز Ramsarnews اخبار رامسر

نخستین پایگاه اینترنتی خبری - تحلیلی شهرستان رامسر

رامسرنیوز Ramsarnews اخبار رامسر

نخستین پایگاه اینترنتی خبری - تحلیلی شهرستان رامسر

افشای نقش باکو در تجزیه ایران و طرح آمریکایی ریگا

افشای نقش باکو در تجزیه ایران و طرح آمریکایی ریگا

----بر پایه گزارش های رسیده، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران، امریکا  اخیرا فعالیت های دفتر ویژه ضد ایرانی خود در باکو را به شدت افزایش داده که برگزاری اجلاس اخیر گروهک های تجزیه طلب «پان ترکیست» در باکو نیز در همین راستا به انجام رسیده است.

این دفتر که با اعلام آشکار مقامات امریکایی و اسراییلی و موافقت رژیم حاکم بر جمهوری آذربایجان دایر شده وظیفه دارد در مناطق شمال غرب ایران ناامنی و اغتشاش به وجود آورد. طبق اطلاعات فاش شده، ایستگاه ویژه ضد ایرانی آمریکا در باکو، یک مرکز اطلاعاتی و کانون جنگ روانی و رسانه‏ای علیه  هویت ملی و تمامیت ارضی ایران است که هدف اصلی آن ایجاد ناامنی و آشوب  به ویژه در میان آذری های ایران و لطمه‏زدن به امنیت ملی ایران از طریق راه اندازی فتنه‏های سیاسی ـ قومی در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران است.

طی چند سال اخیر برخی مقامات آمریکا مانند «آدام ارلی» ، «رایس» و «نیکلاس برنز» (معاون وزیر امور خارجه آمریکا) از اجرای طرح هایی علیه تمامیت ارضی ایران خبر داده بودند. به گفته آنان، آمریکا دفترهای ویژه‏ای را در برخی از شهرهای اطراف ایران که ایرانیان زیادی در آنها زندگی می‏کنند به ویژه در باکو و دبی دایر کرده‏ است. طرح آمریکایی،اسراییلی ریگا از نام ریگا پایتخت توریستی کشور لتونی با سابقه و شهرت امنیتی و سیاسی، اقتباس شده است. مجاورت ریگا با دریای بالتیک و مرکز شوروی سابق، از گذشته‏های دور این مکان را به نقطه مورد توجه دستگاه های جاسوسی و نظامی غرب تبدیل کرده بود. در هنگام جنگ سرد، آمریکایی‌ها «ریگا» را به عنوان مرکزی برای جاسوسی، انجام عملیات‏های روانی و امنیتی و اقدامات نظامی علیه شوروی انتخاب کردند. بدین ترتیب ریگا یکی از اصلی‏ترین پایگاه های آمریکا و غرب، برای کسب اطلاعات و جاسوسی از شوروی و مرکزی برای اپوزوسیون سازی و عملیات براندازی علیه شوروی بوده که نقشی کلیدی در بستر سازی برای فروپاشی شوروی پیشین و تجزیه آن به 15 کشور مستقل داشته است.
پیامدهای جداسازی قفقاز از ایران
باکو، شهری است که در نتیجة انعقاد عهدنامه‏های گلستان و ترکمانچای از سال 1813 میلادی یعنی دقیقا 200 سال پیش از ایران جدا و تحت اشغال روسیه گرفت.

برخی از پیامدهای فاجعه بار عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمانچای چنین بوده است:
* قرار گرفتن مسلمانان جمهوری آذربایجان و مسلمانان ساکن در سایر مناطق قفقاز زیر سلطه دولت و فرهنگ مسیحی تا پایان حکومت تزاری

* گرفتار شدن مسلمانان قفقاز در چنگال آهنین کمونیسم به مدت هفتاد سال

*محرومیت مسلمانان از علوم اسلامی و تعطیلی مساجد و حوزه های علمیه علمی- دینی در دوره کمونیسم و تعطیلی مجدد حوزه های علمیه در شهرهای مختلف به دستور حیدر علی اف(پدر الهام علی‌اف رییس جمهوری مادام العمر فعلی) بعد از فروپاشی شوروی

*کشته شدن صدها هزار مسلمان قفقازی در جنگ دوم جهانی در نبرد میان دو کشور مسیحی آلمان و روسیه

* قتل و تبعید هزاران تن از دانشمندان، علما، روشنفکران، شاعران و نویسندگان ایران دوست شهرهای مختلف گنجه، باکو، نخجوان، لنکران و... در دوره حکومت استالین
*تغییر الفبای عمومی از الفبای اسلامی (الفبای عربی و فارسی) به الفبای روسی و لاتین و قطع ارتباط نسل های جدید با تاریخ و میراث فرهنگی گذشته ایران زمین

اینها تنها برخی از پیامدهای فاجعه بار عهدنامه های  ننگین گلستان و ترکمانچای برای مردم ایرانی تبار شمال ارس بوده است.

تحریف تاریخ توسط مسکو و باکو  ودرخواست الحاق جمهوری آذربایجان به ایران
روس های تزاری،کمونیست‌ها و هم اکنون پان ترکیست‌ها  جهت جلوگیری از ابراز تمایل مردم جمهوری آذربایجان برای بازگشت به سرزمین مادری بهترین راه را تحریف و وارونه نمایی تاریخ یافته اند. دولتمردان مسکو و باکو با جعل و تحریف تاریخ  وبا نادیده گرفتن تعمدی جنگ های پانزده ساله ایران و روس چنین ادعا می کنند که مردم شهرهای ایرانی قفقاز مانند گنجه و شروان و باکو و نخجوان با میل و رغبت خود به روسیه پیوستند تا در زیر پرچم روسیه زندگی کنند(!). امروز نیز همانند دوره کمونیسم، تربیت شدگان «مکتب تاریخ نگاری استالین» در باکو به تحریف تاریخ ادامه می دهند و با ستایش از چنگیز و تیمور و حتی با تطهیر آذری کشی های عثمانی ها چنین تبلیغ می کنند که مردم آذری از نژاد مغول و ترک تبار هستند، هیچ قرابتی با ایرانیان ندارند ،فارس ها بزرگترین دشمنان آذری ها هستند و عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمانچای را که منجر به اشغال سرزمین های قفقازی ایران توسط روسیه شد به عنوان عهدنامه هایی معرفی می کنند که «کشور خیالی آذربایجان!» را دو قسمت کرد و بین ایران و روسیه تقسیم نمود!این در حالی است که مطالعه متن این قرارداد های ننگین به سادگی روشن می نماید که هیچ نامی از آذربایجان برای مناطق اشغال شده روسیه برده نشده و نام آذربایجان با تحریف تاریخ در سال 1918میلادی برای اران و شروان تاریخی گذاشته شد تا بعدها بتوانند با آن ابزار، آذربایجان تاریخی با مرکزیت تبریز را از ایران تجزیه نمایند. دسیسه ای که حتی در سال 1945 میلادی با قائله پیشه وری و جدایی یک ساله آذربایجان واقعی از ایران اجرایی هم شد...

161 سال پس از انعقاد عهدنامه ننگین ترکمن چای(1828 میلادی) و جدایی قفقاز و شیعیان آذری آن سوی ارس از ایران  و در راستای درخواست های یک ونیم قرن گذشته ایران خواهانه مردم مناطق اشغال شده ، اتفاقی شگفت در ساحل ارس و نوار مرزی شوروی با ایران در بخش نخجوان روی داد اتفاقی شکوهمند و درخشان که حاکی از آغاز جنبشی اصیل برای الغای معاهده های سیاه گلستان و ترکمانچای بود.
دهم دی ماه 1368،مصادف با 31 دسامبر 1989 میلادی مردم نواحی مرزی منطقه نخجوان در پی سست شدن حاکمیت استبدادی کمونیست‌ها به ساحل ارس ریختند و سیم‌های خارداری را که حکومت مسکو برای قطع ارتباط اهالی آن سوی ارس با ایران در طول نوار مرزی کشیده بود پاره پاره کردند. آنان با شعارهای «لا اله الا ا...» و «ا... اکبر»، «اتحاد، اتحاد» عقیده مقدسی را که سال های طولانی در سینه پنهان نگه داشته بودند را آشکار ساخته و خواستار الحاق به ایران شدند. این موضوع اگر چه در مطبوعات ایران منعکس شد و حتی برخی طومارهای امضا شده توسط اهالی نخجوان مبنی بر لزوم تلاش ایرانی ها برای الحاق دوباره جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی به خاک ایران نیز در مطبوعات تبریز منتشر گردید اما متاسفانه آن گونه که لازم بود این روز بزرگ و حادثه فراموش نشدنی در حد اهمیت خود توسط دولت وقت و رسانه های ما مورد توجه قرار نگرفت.

در حالی که انتظار می رفت روز 10 دی ماه به عنوان روز جنبش اهالی جمهوری آذربایجان به ویژه مردم نخجوان برای پیوستن به ایران در تقویم رسمی کشورمان درج شود و هر سال به یاد آن روز بزرگ مراسم ها و گردهمایی ها برگزار شود، فقط به انتشار تحلیل ها و مطالبی محدود درباره این حرکت در مطبوعات بسنده شد. به دنبال حاکمیت پان ترکیست و نیز کمونیست های باتجربه ای مانند حیدرعلی اف بر مردم مظلوم جمهوری آذربایجان، تحریف گری ها درباره حماسه 10 دیماه (31 دسامبر) مسلمانان نخجوان آغاز شد. این روز باشکوه که باید روز الغای معاهده های گلستان و ترکمن چای و روز پیوستن دوباره نخجوان و جمهوری آذربایجان به میهن اصلی نام می گرفت ، توسط حیدر علی اف روز «همبستگی آذری های جهان! (منظور آذری های ایران)» نامیده شد.
با این نامگذاری تحریفی دیگر در تاریخ مردم مظلوم جمهوری آذربایجان آغاز گردید. رسانه های وابسته به رژیم باکو و نیز نهادهای حکومتی این رژیم  در سکوت توجیه ناپذیر ایرانیان، روز خیزش مردم جمهوری آذربایجان برای پیوستن به وطن اصلی خود را به تبعیت از رییس جمهور سابق خود به عنوان روز «همبستگی آذری های جهان» تبلیغ کردند.

آذری ها مردمی شیعه هستند که ایران  وطن اصلی و کانون فرهنگی و معنوی آنهاست. اما حکومت باکو به نام آذری ها با رژیم صهیونیستی متحد شده و حتی تشکل های مشترکی با دولت صهیونیستی مانند «انجمن بین المللی آذربایجان ـ اسرائیل» و «کنگره یهودیان آذری» تشکیل داده است. مبارزه با حجاب اسلامی توسط دولت باکو ادامه دارد. عزاداری برای حضرت سیدالشهداء در باکو ممنوع است. در قانون اساسی رژیم باکو  اسلام به عنوان دین رسمی معرفی نشده است در عوض نوشته شده که دولت باکو یک دولت لاییک است!!

باکو ، ریگای شوروی و بعد آمریکا برای تجزیه ایران
باکو بعد از سال 1319  خورشیدی (1940 میلادی)همواره نقش ریگای شوروی را علیه ایران برعهده داشته است. روسیه که در دوره تزار توانسته بود، اراضی قفقازی ایران و بخصوص جمهوری آذربایجان را اشغال کند، از باکو به عنوان اصلی‏ترین مرکز برای گسترش جریان شوروی‏گرا و تجزیه طلب در آذربایجان ایران استفاده می‏کرد. به بیان دیگر شوروی در اندیشه تجزیة‌ آذربایجان ایران و منضم کردن آن به خاک خود بود و در اجرای این طرح، باکو نقش اصلی را برعهده داشت. بر این پایه  دشمنان ایران نام اران و شروان تاریخی را به "جمهوری آذربایجان "تغییر دادند که بتوانند در مرحله بعدی به هدف شوم خود در تجزیه تبریز از ایران دست یابند.
 تلاش شوروی برای تجزیة آذربایجان ایران در دورة جنگ دوم جهانی از طریق ابداع نظریة ضد اسلامی «پان آذریسم» و ایجاد حکومتی دست نشانده (فرقة دمکرات) ناکام ماند و هزاران تن از وابستگان فرقه به شوروی (باکو ) گریختند.

 بعد از انقلاب 1357 و با علنی شدن فعالیت احزاب و  گروه هایی مانند توده و فدایی خلق به نفع شوروی، صدها تن از وابستگان این احزاب و گروه ها به باکو رفتند...
 دولت شوروی با سازماندهی ایرانی‏های ساکن در جمهوری آذربایجان (بخصوص باکو) از آنها در امورات مختلف ضد ایرانی، از جاسوسی گرفته تا کارهای رسانه‏ای و تبلیغی و اقدامات تحقیقی استفاده می‏کرد
.پس از فروپاشی شوروی و روی کار آمدن سیستمی غربگرا، ضد اسلامی و ضد ایرانی در باکو، آمریکا میراث بر جای مانده از شوروی را در اختیار گرفت.
عدم واکنش عملی و مؤثر دولت ایران در مقابل اقدامات ضد ایرانی دولت باکو طی 22 سال اخیر، باعث شده است که پس از استقلال جمهوری آذربایجان نیز همچنان باکو به عنوان مرکز تجمع عناصر تجزیه طلب و ضد ایرانی به فعالیت علنی خود ادامه دهد و عناصر شناخته شده‏ تجزیه طلب به اصطلاح آذری که آشکارا علیه تمامیت ارضی ایران فعالیت دارند، به باکو سفر نمایند و  همایش های ضد ایرانی خود را در این کشور برگزار نمایند.
برگزاری سالیانه «همایش آذری های جهان» توسط دولت باکو و همایش اخیر که عناصری از تجزیه طلبان شناخته شده مقیم کشورهای غربی در آن  علنی به تهدید تمامیت ارضی ایران پرداخته اند، به روشنی حاکی است که دولت باکو، سیاستی همسو با دولت آمریکا برای ایجاد ناامنی درایران و لطمه زدن به امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران را در پیش گرفته است.
 
 بررسی فعالیت‏های پایگاه ضد ایرانی آمریکایی ریگا در باکو نشان می‏دهد که سازمان سیا ،  با پوشش عناوین و اصطلاحات حقوق بشری مانند نشست اخیر هم اندیشی تجزیه طلبان، دفتر مخالفان غیر خشونت طلب  و  دایر کردن کارگاه های آموزشی (جاسوسی) به جمع‏آوری، آموزش و تقویت مزدوران تجزیه طلب به اصطلاح هویت طلب پرداخته و می‏کوشد تا با ایجاد سرپل هایی در اطراف ایران، با داخل ارتباط برقرار  و جریان هایی را ایجاد نمایند. این جریان ها می‏توانند اهداف و افکار متفاوتی داشته باشند، که  طیف گسترده ای از جریان های فرقه‏ای  به اصطلاح هویت طلب  تا حتی سوء استفاده از احساسات طرفداران تیم فوتبال محبوب آذربایجان را  نیزدر بر می گیرد. نقطة ‌مشترک این جریان ها، دامن زدن به تمایز قومی-زبانی، نفرت پراکنی قومی-زبانی، نژاد پرستی و ترک گرایی در قالب"پان ترکیسم" است که در فرایندی  چند ساله  باید ضمن درگیر کردن دستگاه های نظام با مسایل عدیده و تغییر فضا به ایجاد آشوب ها، ناامنی‏ها و خشونت‏های فزاینده در مناطقی چون آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان، امنیت ملی ایران  را تهدید نمایدو  در پایان به هدف نهایی یعنی تجزیة ایران منجر شود.  
                            
فرجام سخن
درمجموع علل سیاست‏های ضد ایرانی دولت باکو را می توان به طور مختصر به شرح زیر جمع بندی کرد:

1-    بر اساس دستور کار ایجاد خاورمیانه بزرگ، ایران کوچک همواره در دستور کار دشمنان ایران زمین بوده است .از نقشه سال  1978میلادی (مربوط به دوران پهلوی) برنارد لوییس انگلیسی به عنوان پدر تجزیه ایران گرفته تا نقشه های رالف پیترز و نقشه وزارت دفاع آمریکا،تقسیم ایران به 5 کشور کوچک آذربایجان،کردستان،خوزستان  و بلوچستان در دستور کار انیرانیان ها قرار دارد که نهایت تلاش های این افراد به صورت آشکار و پنهان علیه منافع ملی ایران بر این امر متمرکز شده که  مانع اتحاد مجدد سرزمین های جداشده شمال ارس با ایران شوند .دشمنان ایران زمین بر این اندیشه اند که با توجه به منابع عظیم نفت و گاز باکو، بازگشت سرزمین های از دست رفته قفقاز به ایران می تواند قدرتمندتر شدن بیش از پیش ایران را به دنبال داشته باشد. بر این پایه،  به کار گیری  و تامین مالی و تشکیلاتی مزدوران تجزیه طلب قومی در رسانه های فارسی زبان  و آذری زبان ماهواره ای و  فعالیت های  پرشتاب  تبلیغاتی حتی در عرصه های فرهنگی و ورزشی داخل ایران در همین راستا قابل ارزیابی است.
2-    سیاست فرافکنانه خواست های قومی یکی از مهم ترین اهداف دولت باکو محسوب می شود. دولت باکو با جمعیت اندک 8 میلیونی از تنوع قومی - زبانی بسیاری برخوردار است.یک ونیم میلیون تالشی، تات و کرد ها ایرانی زبان ،نیم میلیون لزگی و جمعیت های پرشمار آوارها برخوردار است. این اقلیت های پرشمار در معرض فشار شدید نژاد پرستانه دولت باکو  حتی از کاربرد رسمی زبان مادری محرومند و  پتانسیل های فراوانی برای خواست های قومی و پیوستگی با ایران برخوردارند.لذا دشمنان ضد ایرانی مستقر در باکو تلاش دارند  در هماهنگی با اهداف ضد ایرانی دولت آمریکا،پتانسیل تحریکات قومی خود را از شمال ارس به آذربایجان تاریخی به مرکزیت تبریز منتقل نمایند.

3-    دولتمردان باکو به خوبی می دانند که اکثریت مسلمانان آذری جهان در ایران زندگی می کنند و اگر هر نوع اتحادی بخواهد اتفاق بیفتد این کشور کوچک آذری نشین جمهوری آذربایجان با جمعیت  کوچک آذری است که باید به مام میهن یعنی ایران با جمعیت عظیم آذری های ایران دوست ملحق می شود و برعکس آن اتفاق نمی افتد. پس دامنه تلاش های دولت باکو با همراهی آمریکا و اسراییل بر این هدف متمرکز است که سناریوی طبیعی و تاریخی  بازگشت جمهوری آذربایجان به ایران را با  اتحاد  جعلی به اصطلاح آذربایجان (جعلی) با آذربایجان واقعی (که با نام جعلی جنوبی می نامند) تغییر دهد.
4-    سرقت فرهنگ و هنر ایرانی و تصاحب و ثبت آن به نام دولت باکو در میراث معنوی جهانی یونسکو، به عنوان هویت سازی جعلی فرهنگی، اقدام ضد ایرانی دیگری است که در راستای  سرقت میراث  فرهنگی و تاریخی سرزمین کهن ایران صورت می گیرد که به عنوان  بخشی از بستر سازی برای ادعاهای ارضی آینده قابل ارزیابی است. مشارکت در مالکیت آیین ایرانی نوروز، تصاحب نظامی گنجوی( که به گفته خود در اسرارنامه، زاده روستای "تا" در تفرش است)، تصاحب موسیقی عاشیقلار(که یادگار شاه اسماعیل صفوی است)، تصاحب هنر فرشبافی ایرانی و اخیرا تصاحب ساز "تار ایرانی" همگی گواهی هستند بر این مدعا.

5-    جدایی عملی بیست ساله قره باغ و ناتوانی جمهوری باکو  از بازپس گیری قره باغ از کشور  کم جمعیت 2 میلیون نفری ارمنستان،فشار  و انتظار بسیار افکار عمومی آن سامان را همواره به همراه داشته است. از این روی ادعاهای ارضی باکو علیه تمامیت ارضی ایران می تواند انحراف افکار عمومی مردم جمهوری آذربایجان ازناتوانی دولت باکو در بازگشت قره باغ را به همراه داشته باشد.
6-    با توجه به جدایی طبیعی سرزمینی نخجوان از سرزمین اصلی دولت باکو توسط ارمنستان، استقلال سرزمین قره باغ از دولت باکو،  فاصله  و قطع ارتباط بیشتر جغرافیایی نخجوان از سرزمین اصلی دولت باکو  را منجر شده که اتصال زمینی دو منطقه را  تنها از راه آذربایجان ایران ممکن می سازد.این نقطه ضعف، یکی از اهداف راهبردی چشمداشت دولت باکو به اشغال آذربایجان تاریخی ایران زمین است تا هم این جدایی جغرافیایی نخجوان از باکو جبران شود و هم اتصال  و دسترسی مستقیم به مرز مشترک با دولت ترکیه امکان پذیر باشد.

7-    اغلب کارشناسان دیپلماتیک در این نکته اتفاق نظر دارند که عدم استفاده جمهوری اسلامی از اصل حقوقی «مقابله به مثل»، موجب تداوم جسارت های دولت باکو در  اجرای سیاست های ضد ایرانی با هماهنگی آمریکا و اسراییل شده است. الطاف یک سویه ایران از جمله ارتزاق منظم بیش از 40000 خانواده آذری با هزینه ملت ایران، اجازه تردد اتباع باکو به نخجوان از طریق خاک ایران، تامین رایگان برق و گاز باکو ونخجوان ، رفع یک طرفه روادید برای اتباع  جمهوری باکو و ... سیاست هایی است که نه تنها وا کنش مثبت طرف مقابل را به دنبال نداشته بلکه بر اساس ضرب المثل معروف(نیکی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند)  به گسترش پرشتاب فعالیت برنامه ریزی شده مزدوران تجزیه طلب با حمایت دولت باکو انجامیده است. نمونه های این فعالیت ها در برگزاری همایش های ضد ایرانی، حرکت های جمعی برنامه ریزی شده در سایت های اینترنتی و فضاهای مجازی و حتی توهین و فحاشی و شعار های تجزیه طلبانه در زمین های ورزشی هم قابل مشاهده است.

اگر حاکمیت باکو و دستگاه های دولتی این حکومت با دشمنان تمامیت ارضی ایران روابط نزدیکی برقرار کرده و آنها را تحت حمایت سیاسی، تبلیغاتی و مالی قرار داده است، ایران نیز از این حق  طبیعی برخوردار است که  مقابله به مثل کرده و از «حکومت مستقل قره‌‏باغ» و سایر اقلیت های قومی جمهوری باکو مانند هواداران تشکیل «جمهوری تالش ـ مغان در سالیان و لنکران» یا فعالان تشکیل «جمهوری لزگستان در  بخش های زاگاتالا و بالاکن »  حمایت کند، یا اگر دولت باکو به فعالیت های ضد ایرانی  مرکز ریگای آمریکا در باکو پایان ندهد، ایران نیز می‏تواند بدون صرف هزینه‏ای، امکان فعالیت ایستگاه مشابهی علیه دولت باکو را به ارمنستان بدهد.

بی تردید تنها با تکیه بر اصل حقوقی «مقابله به مثل» می‏توان دولت باکو را وادار کرد تا سیاست های اشتباه خود را دربارة همسایة بزرگ خود ایران، اصلاح کند و این می‏تواند موجب تقویت و گسترش روابط تهران ـ باکو نیز شود. --------
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد